۱۳۹۳ مرداد ۱۷, جمعه

Shambhala

شامبالا

حدود 130 سال پیش،هلنا بلاواتسکی شامبالا  را به غرب معرفی کرد.این نام به جز در نزد اندکی،اسمی پنهان و فراموش شده بود."شامبالا" واژه ای سانسکریت به معنای"سرچشمه ی سعادت" یا "مکان صلح و آرامش" است.
منبع دیگر ما درمورد شامبالا،میسینور پرتغالی کاتولیک،استواا کاسلا است.او به شامبالا ،xempala میگفت و فکر میکرد که این اسم نام دیگری برای چین است.
در بودیسم،شامبالا سرزمینی است که هم بعدی فیزیکی و هم معنوی دارد.به همین شکل شامبالا به فرهنگ غربی شناسانده شد و جستجوگران بودایی و غیر بودایی را تحت تاثیر قرار داد. رسیدن این مفهوم به فرهنگ غربی،فرهنگ و معنویت در غرب را تحت تاثیر قرار داد.در سنت بودیسم تبتی،شامبالا سرزمینی مخفی در آسیا(آسیای داخلی) است.در نوشته های بسیار قدیمی تر(از منابع بودیسم تبتی) مانند "کالاچاکرا تانترا" و همچنین در نوشته های ژانگ ژونگ(ژانگ ژونگ سرزمین و فرهنگی در غرب و شمال غرب تبت است که قدمتی کهن تر از بودیسم تبتی دارد)  نیز در این باره نوشته شده است.در منابع بن Bon(بن مجموعی از عقاید و رسوم مذهبی تبتی است که با بودیسم تبتی فرق دارد) از شامبالا به عنوان Olmolungring نام برده شده است.نظرها در مورد مکان شامبالا متفاوت است.معمولا این نظر(در منابع تبتی) وجود دارد که این سرزمین جایی در آسیای مرکزی یا غرب تبت است.نوشته های کهن ژانگ ژونگ آن را جایی در "هیماچال پرادش"(در شمال غرب هند) بیان میکند در حالی که مغولان آن را در دره های جنوب سیبری میدانند.در واژه نامه تئوصوفی شامبالا به مکانی اسرار آمیز و مخفی گفته میشود که "کالکی"(کالکی آخرین تجسم و شکل متناسخ شده ویشنو است که در متون کهن هندو مانند پورانه به آن اشاره شده است) در آنجا ظاهر میشود."کالکی" همان ویشنو است.مسیحی که سوار بر اسبی سفید است.برای بودایی ها او "مایتریا بودا" است و عیسی مسیح برای مسیحیان.گفته میشود که تمامی این پیامبران تا قبل از پایان "کالی یوگا" ظاهر میشوند.
در متون "کالاچاکرا تانترا" اینگونه آمده است که شامبالا دارای یک جنبه"روحانی" و یک وجه "بیرونی یا فیزیکی" است.با توجه به معنای بیرونی،شامبالا مکانی واقعی است که فقط افراد با کارمای خاص توانایی دیدن و درک آن را دارند،سرزمینی در سطح انسانی و افرادی که "مورد لطف" قرار بگیرند میتوانند آن را ببینند.
وجه درونی یا روحانی این مکان،از طریق مراقبه و رسیدن به روشن بینی قابل درک است و هر اطلاعاتی در مورد آن فقط از طریق شفاهی از استاد به شاگرد منتقل میشود.به همین علت افرادی که در این زمینه به روشن بینی رسیدن با توجه به این سنت(حفظ اسرار به  صورت شفاهی) از نام های غیر واقعی و انتقال شفاهی استفاده میکردند.
آیا در مورد وجود جزیره ای در صحرای گوبی ،مدرکی علمی و زمین شناختی وجود دارد؟این همان سوالی است که Kara LeBeauدر مقاله اش به نامRoerich's shambala در سایت theosophywathch.com منتشر کرد.این مقاله خطاب به رییس دپارتمان زمین و فضای دانشگاه یو.سی.ال.ا نوشته شد.او درجواب گفت که صحرای گوبی که امروزه بین چین و مغولستان قرار دارد روزگاری با آب پوشیده شده بود.شاید از این راه بتوان وجود این شهر افسانه ای را فهمید.
نیکولاس روریچ(تبت شناس روسی) از اولین افرادی بود که سفری علمی به آسیای میانه را سرپرستی کرد.این اولین سفر اکتشافی از این نوع به کوه های تبت بود که از شمال تا جنوب آن، از هند تا چین را در بر میگرفت.او که باستان شناس و نقاش بود،عظمت هیمالایا را در نقاشی هایش نشان داد و البته هدف او از این سفر نقاشی نبود بلکه احتمال کشف شامبالا بود.
او در کتابش "قلب آسیا" میگوید:شامبالا مکانی مقدس است که دنیای زمینی با درجات عالی تر از آگاهی ارتباط برقرار میکند.....و در جایی دیگر میگوید:در آسیا گفته میشود که دو شامبالا وجود دارد،یکی شامبالای زمینی و دیگری نامرئی...
ارباب کوت هومی  نیز در "نامه های ماهاتما"بیان میکند که"ساکنان شامبالا-زمانی که جزیره ای در آسیا بود-پسران مه آتشین نامیده میشدند،توانستند بر جادوگران خودخواه پوزیدونیس پیروز شوند..."
ریشه های این مکان مقدس مربوط به قبل از پیدایش حیات بر روی زمین است.بلاواتسکی اینگونه در دکترین اسرار میگوید"قلب مادر زمین در زیر پاهای شامبالای مقدسی می تپد،که در آن زمان هنوز متولد نشده(شمابالا) بود.."
ادامه دارد......
http://www.blavatsky.gr/en/articles/32-masters-of-wisdom/76-shambhalathe-source-of-hapiness.html


۱۳۹۳ مرداد ۱۰, جمعه

Atlantis and Lemuria

آتلانتیس و لموریا

برای اولین بار در نامه بیست و سوم از سری"نامه های ماهاتما" حقایق بسیار مهم و اساسی درباره ی قاره های غرق شده آتلانتیس و لموریا بیان شد.اطلاعات زیادی در اولین بخش این نامه درباره این دو قاره، که منشا نژاد سوم و چهارم هستند گفته شده است.موضوع آتلانتیس و لموریا امروزه موضوعی رایج و مورد علاقه جنبش های مختلف عصر جدید است در حالی که در اکثر مواقع با اطلاعاتی دورغ و اشتباه بیان میشود.
این مادام بلاواستکی و جنبش تئوصوفی بودند که برای اولین بار آموزه های معنوی و حقایقی درباره این موضوع به جهانیان ارایه کردند به ویژه در کتاب ارزشمند بلاواتسکی "دکترین اسرار" و همچنین سایر کتابهایی که توسط تئوصوفیست ها نوشته شد مانند کتاب "بودیسم رازگونه" اثر آلفرد پرسی سینت،که این آثار در واقع بر پایه اطلاعات "نامه های ماهاتما" بود که در آن زمان هنوز منتشر نشده بود.گادوین در کتاب ارزشمند خود"آتلانتیس و چرخه های زمان" به خوبی نشان میدهد که چگونه آموزه های معنوی در باره این دوتمدن باستانی بتدریج از واقعیت دور میشود و شکلی فانتزی،مضحک و غیر واقعی پیدا میکند به ویژه بعد از فوت بلاواتسکی و با ظهور افرادی که ادعای کانال(مدیوم) بودن دارند.این طور به نظر میرسد که افراد زیادی در جنبش های عصر جدید توانایی نوشتن داستان ها و رمان های علمی-تخیلی خوبی دارند اما درک درستی از خرد کهن و آموزه های معنوی در این زمینه ندارند.
در این نامه(نامه بیست و سوم از سری نامه های ماهاتما) استاد"کوت هومی"بیان میکند که"این دو قاره نباید یکی دانسته شوند درحالی که دو تمدن مجزا هستند،یکی دانستن آنها مانند این است که آمریکا و اروپا را یکی بدانیم!هر دو قاره غرق شدند و به زیر آب فرو رفتند در حالی که هر کدام تمدن بالایی داشتند و خدایانی مخصوص به خود،و بین نابودی هر کدام زمانی معادل هفتصد هزار سال فاصله است"
به خاطر این که درباره لموریا و آتلانتیس معمولا با هم بحث میشود این سو تفاهم که این دو یکی هستند هنوز وجود دارد.اما فقط این یک مورد نیست که اشتباه پنداشته میشود.لموریا یک قاره ی پهناور در اقیانوس آرام بود در حالی که آتلانتیس در اقیانوس اطلس.این دو قاره قطعا در واقعیت( و در زمان خود) به این دو اسم خوانده نمیشدند بلکه این اسم ها برای فهم و راحتی مطالعه  در قرن 19 ابداع شدند.بلاواتسکی در "دکترین اسرار" توضیح میدهد که اسم "لموریا" در واقع ابداع فیلیپ اسکلاتر جانور شناس بریتانیایی در سال 1850 است که همچنین توسط زیست شناس برجسته آلمانی ارنست هاکل در کتاب "شجره نامه انسان" مورد استفاده قرار گرفت.
اما جدای از اینکه واقعا اسم این دو قاره چه بوده،وجود این دو تمدن قویا توسط اساتید اظهار و اثبات شده است.اساتیدی که به تنهایی رازهای آن دو تمدن را در اختیار دارند.لموریا و مردم متنوع آن خیلی مقدم تر از آتلانتیس و مردم آن بودند و درحالی توسط بلایای طبیعی از بین رفتند که تمدن آتلانتیس در مراحل ابتدایی تکامل خود قرار داشت.نژاد آتلانتیسی جد نژاد آریایی( که به آن هندو-اروپایی یا هندو-قفقازی هم میگویند) زمان ماست  وبا توجه به این مسئله که شکوفایی این تمدن در زمانی بسیار دور صورت گرفته است-حتی بدون ذکر لموریا که حتی از این هم قدیمی تر است-کاملا اشتباه و نادرست است که تصور کنیم اهالی آتلانتیس و لموریا ظاهری سفید پوست داشته اند(زیرا داستان ها و کتاب های زیادی نوشته شده است که میخواهند افراد آتلانتیس را بلوند و سفید پوست نشان دهند.مانند سو برداشتی که حزب نازی از این مسئله داشت و منجر به نژاد پرستی شد) درحالیکه افرادی در عصر جدید تمایل دارند که آنها را اینگونه نشان دهند.اکثریت آنها(آتلانتیس و لموریا) از نظر ظاهری هیچ شباهتی با انسان امروزی نداشتند.آتلانتیسی ها قد بسیار بلندتر داشتند و اهالی لموریا حتی از اینها هم بلندتر بودند.عصر لموریایی در زمانی بسیار باستانی قرار دارد زمانی که انسان فیزیکی در ابتدای دوره رشد و تکامل خود قرار داشت.اهالی لموریا-که گفته میشود در پشت سرشان دارای چشم سومی بودند که در انسان امروزی به شکل غده ی صنوبری(پینه آل) باقی مانده-هیچ گاه هیچ زبانی یا ارتباط زبانی فراتر از یک صدای تک هجایی به وجود نیاورند.
در این نامه استاد کوت هومی اینگونه آتلانتیس را شرح میدهد"قاره ای پهناور،پدر بیشتر قاره های کنونی" و سرزمینی که نابودی و غرق شدن آخرین بقایای آن در زمانی حدود 11.446 سال پیش اتفاق افتاد هنگامی که آخرین جزیره آن-که اگر نام بومی آن را به صورت امروزی بنویسیم اسمی شبیه "پوزیدونیس" داشت-غرق شد و به زیر آب رفت.با توجه ب اینکه این سخنان در سال 1882 نوشته شده است میتوان فهمید که اتفاق در سال 9.564 قبل از میلاد اتفاق افتاده است.این زمان به همین صورت توسط استاید دیگر هم بیان شده است.
استاد کوت هومی در باره این اتفاق-نابودی کامل آتلانتیس-توضیحات خود را ادامه میدهد و مسائل مبهم دیگری را روشن میکند.او میگوید که:"رویداد بزرگ،پیروزی پسران مه آتش ،ساکنان شامبالا بر (که در آن موقع به شکل یک جزیره در دریایی آسیای مرکزی بوده)در مقابل جادوگران خودخواه و نه کاملا بدکار پوزیدونیس 11.446 سال پیش رخ داد".استاد کوت هومی توضیح میدهد در این نامه که استاد "موریا" پیشنهاد داده است که جزئیات بیشتری در زمینه آتلانتیس ارایه دهد از آن جا که ارتباط زیادی با شیطان دارد(در متن از واژه Evilاستفاده شده است نه Satan ولی از آنجا که معادل بهتری برای این واژه پیدا نکردم از همین کلمه شیطان استفاده کردم ولی منظور شیاطین و نیروهای منفی به طور عام است نه شیطان یا ابلیس به طور خاص)
او در ادامه در مورد "مردم شناسی رمزی(معنوی)"توضیح میدهد.او(کوت هومی) میگوید نژاد های شرقی امروزی مانند چینی ها،ژاپنی ها،ویتنامی و....از هفتمین و آخرین زیر شاخه نژاد آتلانتیسی به وجود آمده اند، در حالی که مردم بومی آفریقا و استرالیا از زیر شاخه های اولیه نژاد آتلانتیسی بعلاوه ی نژاد هفتمین و آخرین زیر شاخه نژاد لموریایی،منشا گرفته اند.اولین زیر شاخه نژاد کنونی جهان هندی ها و آخرین زیر شاخه آن اروپاییان سفید پوست هستند.استاد بیان میکند که این مردم اخیر(اروپایی) به بالاترین درجه روشنفکری فیزیکی رسیده اند درحالیکه از نظر معنوی بالاترین مردمان امروزه هندی ها هستند.
بنابر قانون چرخش زمان(دایره وار بودن تاریخ وحوادث،که هر عصر آغازی و پایانی دارد و کل تاریخ بدین صورت است) و روند  درحال گذر و اجتناب ناپذیر تکامل،هر نژاد-ریشه یا عصری با نابودی و غرق شدن قاره  و سرزمینهای مربوط به آن نژاد پایان میپذیرد و تا زمانیکه دوباره سر برآورد هزاره ها در اعماق اقیانوس میماند.
در این نامه ما اطلاعات جالبی می آموزیم در مورد نابودی آینده نژاد-ریشه آریایی که پنجمین نژاد در آموزه های تئوصوفی است، این اتفاق هزاران سال دیگر اتفاق میافتد ولی وقتی به وقوع پیوست جزایر بریتانیا اولین قربانی آن است که به دنبال آن فرانسه و سایر سرزمین ها هستند.این سرزمین ها مانند همیشه با آتش نابود میشوند و نهایتا به درون آب غرق میشوند تا جای خود را به قاره های غرق شده لموریا و آتلانتیس بدهند.این قاره های پهناور که از بستر اقیانوس بالا می آیند خانه بخشی از نژاد-ریشه ششم خواهند بود.زمانی که هفتمین و آخرین زیر شاخه ی نژاد ششم ظاهر شد و در آتلانتیس و لموریا تکامل یافت،سرزمین هایی که در پایان نژاد پنجم(آریایی) غرق شدند دوباره ظاهر میشوند.

http://blavatskytheosophy.com/atlantis-and-lemuria